دلنبشته های تابناک

ساخت وبلاگ
شاید شما هم بنرهای بزرگ "خانه تکانی'>تکانی یا آب تکانی؟" را در شهر تهران دیده باشید؛ بنرهایی که می خواهند مردم را به صرفه جویی هر چه بیشتر در مصرف آب سوق داده و "آب هست، اما کم است" را در میان اقشار مختلف جامعه جا بیندازند. واقعیت این است که من همیشه با اصطلاح "خانه تکانی" مشکل اساسی داشته ام، زیرا از نظر نگارنده آنچه خانه را تکان می دهد "زلزله" است و اگر هم کسی قادر باشد چهار تا دانه! قالی را در بیرون خانه و داخل حیاط بتکاند، دلیل نمی شود که بتواند کل خانه، با اسباب و اثاثه درون آن، را هم تکان دهد!توسط کلنجار رفتن با خود و "سخت نگیر!" گفتن های پیاپی، خطاب به خویشتن، تازه با این اصطلاح "نامانوس"، "مانوس" شده بودم که اصطلاح نامانوس تر"آب تکانی" گریبانگیر چشم هایم گردید.در این باره باید گفت که اگر هم ذات و ماهیت خانه را بتوانیم "تکان ناپذیر" دانسته و زلزله هایی که ساختمان ها و بناها را تکان میدهند را "قهر طبیعت" و "استثنا" بنامیم، ماهیت آب "تکان پذیری" و "حرکت" است و لذا در ضرب المثل ها آبی که از آب تکان نخورده و یک جا مانده باشد، گندیده در نظر گرفته می شود. به عبارت دیگر؛ آب بی آنکه پای عامل بیرونی در کار باشد، بیشتر وقت ها، در حال حرکت است و اتفاقا عوامل بیرونی، انسان ها،بیش از هر چیز تلاش می کنند جلو "تکان" و "حرکت" آب را گرفته و با احداث سیل بندها و سدها آن را "ساکن" و "صامت" نمایند. علیرغم همه این ها؛ اگر اصطلاح من در آوردی "آب تکانی" توسط مسئولین و متولیان و دست اندرکاران امور آب و فاضلاب دربنرها جا خوش نمی کرد، می شد یک جورهایی با قضیه کنار آمد و در کنار ضرب المثل آبدار یاد شده، ذکر خیری از ضرب المثل فارسی با نمک به میان نیاورد! + نوشته شده در دوشنبه بی دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 18:26

برادر زاده ام، که خیلی کوچک بود، ذوق و شوق آمدن عید را داشت زیرا دیده بود که بزرگترها وقتی به هم می رسیدند با شادی و خوشحالی فراوان از "عید می آید" سخن می گفتند.هنگام تحویل سال بود که او پس از شنیدن یک صدای مهیب و انفجاری، شنونده یک آهنگ دلنشین هم شد و در دنباله آن ها " آغاز سال ... مبارک باد!" را دشت نمود.در دنباله این وقایع و هنگامی که همگی با شادی و خوشحالی یکدیگر را در آغوش گرفته و بوسیدند، فرزند کوچک اخوی، با نهایت تعجب "همین!؟" را بر زبان آورد.شاید حق با او بوده باشد؛ زیرا عیذ مال خارجی هایی است که نزدیک عید قیمت ها را پایین می آورند تا اقشار کم بضاعت جامعه هم بتوانند چیزهایی که در طول سال قادر به خرید آن ها نبوده اند را تهیه نمایند، عید مال بیگانگانی است که خیریه های آن ها تمام تلاش خود را معطوف این می کنند که هدایای ارسالی عید کاملا متفاوت از سایر کادوها در اختیار نیازمندان واقعی قرار گیرد و عید مال آنور آبی هایی است که حراج های دم عیدشان واقعا واقعی است و گردانندگان و دست اندرکاران حراج ها از صمیم قلب دوستدار اینند که در یک روز بخصوص از سود سرشار خود زده و با کمتر از مواقع عادی لذت بردن از زندگی، مزه حیات با لذت را به همنوعان کم دار خود هم بچشانند.برای ما ایرانی های دچار شرایط اسفبار اقتصادی عید به معنی یکسال پیر شدن و یک قزن فاصله گرفتن از آرزوهای معمولی است و لذا از بزرگترین آرزوهای آحاد متوسط و پایین دستی جامعه این است که سال، کبیسه بوده و با کش آمدن به اندازه یک روز، تا جایی که ممکن است بین سال قدیم و سال جدید فاصله بیفتد!متاسفانه؛ در چنین شرایطی، دیگر بوی عیدی هم مشام کوچکترها و بزرگترها را نوازش نداده و همگان را در این فکر می اندازد که بدون استشمام بوهای اینچ دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 84 تاريخ : چهارشنبه 24 اسفند 1401 ساعت: 18:26

می گویند کسی به قصد خرید طوطی به بازار می رود، اما فروشنده رند به او یک جغد قالب می کند!روزی؛ یکی از دوستان، که از ماجرا خبر ندارد، جویای حال طوطی شده و به صاحب حیوان " حالا این طوطی که خریدی حرف هم می زند؟" می گوید.مرد در پاسخ می گوید: "حرف نمی زند؛ اما به شدت توجه می کند!"حکایت بالا را همیشه ما به عنوان لطیفه و جوک مطرح ساخته ایم، بی آنکه متوجه باشیم موضوع بالا کاملا نشان دهنده این است که ما آنقدر برای گوش دادن و توجه کردن، به حرف های بقیه، ارزش کمی قائلیم که به آنان که به سخنان دیگران به دقت گوش فرا می دهند به چشم جغد شوم می نگریم و در عوض کسانی که زیاد حرف می زنند، ولو اینکه فقط حرف های دیگران را تکرار کنند و خودشان هم متوجه اینکه چه می گویند نباشند، را به دیده "احترام" و "طوطی شکر سخن" می بینیم! + نوشته شده در پنجشنبه هجدهم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 13:53 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 17:31

هر ساله؛ بسیاری از مسئولین کشور در کمال مسرت اعلام می دارند که گروهی از زندانیان، مشمول عفو قرار گرفته اند و شماری از جریمه های خلاف های رانندگی و غیر رانندگی بخشوده شده اند.سوالی که در اینجا برای بسیاری از مردم پیش می آید این است که اگر قرار باشد یک زندانی قبل از سپری کردن دوران محکومیت آزاد شود، "چرا وفق قانون، او را به گذرانیدن دوران کوتاهتری محکوم نمی کنند؟"از طرف دیگر، هنگامی که به یک خلافکار یا متخلف اجازه می دهند جریمه خود را پرداخت نکند، "اصلا چرا او را جریمه می کنند؟".ناگفته پیداست که در صورت تناسب جرم با کیفر؛ در کنار عده معدودی که از عفو و بخشودگی خوشحال می شوند، با شمار کثیری از مردمی که در حق آن ها اجحاف شده است روبرو می باشیم.از سوی دیگر؛ زیاد بودن تعداد مجرمین و متخلفین بیانگر این است که مسئولین گوناگون و متنوع سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و ... کار خود را به نیکی انجام نداده اند و قوه قضاییه لازم است هنگام نشانیدن افراد عادی در جایگاه متهم، گوشه چشمی هم به این بزرگواران داشته باشند.با این حساب؛ عفو و بخشودگی یا از ضعف های قوانین و عدم تناسب جرایم با کیفرها حکایت می کنند و یا نشانگر موجود نبودن زیرساخت هایی هستند که آحاد مختلف جامعه را به تبعیت از قانون سوق می دهند( همانند افرادی که تنها به دلیل نبود و کمبود محل مناسب پارک، در جای "پارک ممنوع" پارک می کنند)کوتاه سخن اینکه دستگیری و آزاد سازی فوری و جریمه کردن و بخشودگی متعاقب آن فقط می تواند بیانگر این باشد که بسیاری از اولیای امور از حکایت زیر برای مملکت داری کپی برداری می کنند:نیم ساعتی از خروج زن و شوهر از خانه نگذشته بود که زن دو دستی روی سرش کوبیده و گفت:" خاک عالم بر سرم! شیر گاز باز مانده!"مرد، در کمال خونسر دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 68 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 17:31

از شما چه پنهان! هر موقع می خواهم اتومبیل را کارواش ببرم یا موهای نازنین نخ نما را به دست آرایشگر بسپارم عزا می گیرم!اشتباه نکنید! اصلا موضوع این نیست که آدم هایی که در اینجور جاها شاغل هستند، انسان های بدی می باشند.موضوع این است که هر موقع من در پاسخ سوال "چقدر شد؟" با جواب هایی همانند "هر چقدر لطف کنید" و " هر چقدر کرمتان باشد" و یا، بدتر از همه، "قابل ندارد" مواجه می شوم و یا در کنار مبلغ یا تعرفه مشخص مجبور به پرداخت انعام نامشخص می گردم به احساس کاملا نامطلوبی دست پیدا می کنم.این احساس، تا حد زیادی از تجربه شخصی من بر می خیزد، زیرا هم به یاد می آورم که گاه کرمم( بر وزن عدم تلفظ شود!) جوری بوده که نگاه های زیر چشمی دریافت کنندگان مبلغ مرا متوجه " زحمت نکشیده پول در آوری، قدر و قیمت آن را نمی دانی و همینجور پول ها را حیف و میل کرده و به این و آن می بخشی!" نموده و گاه لطفم باعث گردیده که " یک وقت ورشکست نشی!" از اعماق روح و روان گیرنده زبانه کشیده و تمامی وجود اهدا کننده را در آتش پشیمانی شعله ور نماید! + نوشته شده در یکشنبه بیست و یکم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 13:58 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 71 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 17:31

یک سم شناس معروف در باره سم چنین گفته است: "یک سم را نمی توان مطلقا سمی یا مطلقا غیر سمی دانست، الا اینکه برای آن مقدار تعریف شود"حرف حساب سم شناس معروف، به زبان ساده و غیر علمی، این است که شما ممکن است یک میلیاردیوم میکروگرم سیانور، که از خطرناکترین سموم شناخته شده است، بخورید و مسموم نشوید، اما با خوردن 50 کیلو شکر، اگر توانایی خوردن آن را داشته باشید!، مسموم گردید!( بیخود نیست که شکر، هروئین و نمک را سه سم سفید نامیده اند!)با این حساب بسیار تعجب آور است که برخی مسئولین بدون اطلاع از ماهیت و چیستی سمی که بسیاری از دختران مدارس و دبیرستان های کشور را مسموم و راهی بیمارستان ها و مراکز درمانی کرده است، از خفیف بودن آن ذکر خیر! به میان آورده اند.البته؛ دلیل چنین ذکر خیری! به مشاهده و استماع عوارض مسمومیت بر می گردد که در کمال خوشوقتی تا به حال به مرگ کسی ختم نشده است( خدا کند که آن "یک مورد" مرگ هم شایعه ای بیش نباشد)لذا؛ چنین به نظر می رسد که رویه مسئولین در مواجهه با بسیاری پدیده های مملکتی همان روش معروف ملانصرالدین در برخورد با مسائل مختلف باشد!می گویند مردی ماست خورده و اندکی از آن بر ریش و سبیلش مانده بود.وقتی ملا از او "چه خورده ای؟" را پرسید، جواب " کبوتر خورده ام" را شنید.ملا گفت: "دانستم!"مرد "کبوتر خورده" با کمال تعجب گفت: "از کجا؟"ملا جواب داد: "از فضله اش که به ریشت مانده است، دانستم"شما را نمی دانم! اما به نظر من فرق یک مقام مسئول با یک فراد عادی، علی القاعده، باید این باشد که اولی هم آنچه که فرد عادی نمی بیند، ولو با کمک گیری از آدم ها و مشاورین متخصص و متعهد، را مشاهده می کند و هم از چیزی که شخص معمولی از آن آگاهی ندارد، آگاه است؛ زیرا دیدن چیزهایی که همه می ب دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 12:55

دکتر مجتهدی، از روسای پیشین دبیرستان البرز، خاطره ای نقل کرده بود که شاید خواندن آن برای شما هم خالی از لطف نباشد:از طرف ساواک آمده بودند تا دو تا از بچه های دبیرستان را به جرم فعالیت سیاسی دستگیر کنند.در پاسخ به درخواست، گفتم که شاگرد تا وقتی در دبیرستان و مدرسه است، دانش آموز و محصل است و فعال سیاسی نیست. لذا؛ اگر هم می خواهید آن ها را با خود ببرید، بهتر است این کار را در بیرون دبیرستان صورت دهید.قبول کرده و چیزی نگفته و رفتند.این خاطره نشان می دهد که دکتر مجتهدی کاری با فعالیت سیاسی دانش آموزان نداشته؛ اما فقط همین امر از دست او ساخته بوده که امنیت دانش آموزان را در داخل محوطه دبیرستان، که تحت اختیار ایشان بوده، حفظ کرده و حفاظت خارج از محوطه را به دیگران محول نماید.با وقوع انقلاب؛ داستان بالکل تغییر کرد و در عوض اینکه برای مسئولین آموزش و پرورش، فعالیت های بیرونی غیر دانش آموزان بی اهمیت باشد( یا دست کم در باره شان کاری نمی شود کرد گفته شود)، کارهای خارج از مدرسه و دبیرستان محصل ها، نادیده گرفتنی محسوب شد!بدین ترتیب بود که وقتی والدی نسبت به شر شدن پسر خود پس از مدرسه رو شدن اعتراض جدی می کرد و یا مادری " دخترم از هنگامی که به دبیرستان شما آمده، افسرده شده است" را بر زبان می اورد، با عبارت دندان شکن " بیرون مدرسه به ما مربوط نیست"، که از سوی اولیای امور مدرسه یا دبیرستان عنوان می شد، مواجه می گشت!این روزها و با سکوت محض آموزش و پرورش در قبال مسمومیت های سریالی دانش آموزان و دانشجویان، باید " گلی به جمال آموزش و پرورش زمان ما!" گفت؛ زیرا ظاهرا اتفاقاتی که در درون و داخل مدرسه و دبیرستان و ... می افتد هم دیگر ربطی به اولیای امور آموزش و پرورش ندارد!!؟ + نوشته شد دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 78 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 12:55

بیشتر ما عزیزانی را، در طول عمر گهربار یا کم بار خود، از دست داده ایم.این از دست دادن ها گاه در نتیجه خطاها و اشتباهات ما بوده است؛ همانند پدری که کمربند ایمنی فرزند نوجوان خود را نبسته و با تخته گاز رفتن موجبات تصادف شدید اتومبیل و مرگ جانخراش جوان ناکام را فراهم ساخته و گاه از رویدادهای غیر قابل پیشگیری نشات گرفته است؛ همانند درگذشت های ناشی از کهولت سن و یا بیماری غیر قابل علاج!نکته قابل تامل در این از دست دادن ها این است که غم حاصله از واقعه آنچنان سنگین است که کمتر کسی را به فکر حفظ آبرو و آوردن دلیل و برهان نشان دهنده "تقصیر من نبود!" می اندازد.عجیب آنکه گاه قضیه بر عکس می شود و آن هایی که عزیز از دست داده اند با هزار قسم و آیه و ذکر بیاناتی همچون " کاش لال می شدم و نمی گفتم برود" و "کاش دستم شکسته بود و مانعش می شدم" سعی و تلاش چشمگیر به خرج می دهند تا گناه ناکرده را به حساب خویش واریز کرده و تا می توانند بر شدت تالمات حاصله بیفزایند.چند روز پیش "پیروز" توله یوز ایرانی درگذشت و به قول سردبیر محترم روزنامه اطلاعات ایران را در عزای ملی غیر رسمی فرو برد.نکته جالب این قضیه این بود که سازمان مسئول، مدارک و مستنداتی را ارائه کرده و با رفتاری همانند پزشکان، ما همه تلاش خودمان را کردیم، "تقصیر ما نبود!" را مورد اطلاع رسانی عمومی قرار داد.همین نحوه عملکرد بیانگر این است که عزیز از دست رفته آنقدر عزیز نبوده که غم حاصل از درگذشت او مسئولین و اولیای امور را، ولو برای یک هفته، وارد وادی " اصل از دست رفتن او است و چه اهمیتی دارد که چه کسی مقصر شناخته شود!" نماید.شما را نمی دانم، اما خود مرا تنها این فکر دلگرم می کند که دست اندرکاران زنده نگه داشتن پیروز، در زمان حیات، او را همانند دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 16 اسفند 1401 ساعت: 12:55

ناگفته پیداست که بد قولی ویژگی منحصر به جمع ما ایرانی ها است و کم آدمی پیدا می شود که بتواند همانند مردان قدیم یک تار سبیل خود را گرو گذاشته و "سرم بره قولم نمی ره!" بگوید.دلایل بدقولی ما ایرانی ها، به زعم نگارنده، در دو دسته اجتماعی و اقتصادی قرار می گیرند.از لحاظ اجتماعی، متاسفانه، ما ایرانی ها الگوهای خوبی نداریم و چنین به نظر می رسد که هر چه آدم ها دارای شان و شوکت و احترام اجتماعی بیشتری باشند محق هستند از دیگر افراد جامعه بد قول تر باشند.جدا از محیط امن خانه و خانواده که در آن هیچ بچه ای حق و جسارت قد علم کردن در برابر بابا و مامان و بیان " چرا سر قولت نبودی؟" را ندارند، محیط های دانش آموزی و دانشجویی هم آموزنده اینکه چه کسانی حق دارند بد قول باشند هستند.در مدرسه؛ شاگردها باید سر موقع بیایند، اما معلم حق دارد با تاخیر وارد شود؛ موضوعی که در دانشکده هم مد نظر قرار گرفته و دانشجو حتما باید قبل از استاد وارد کلاس گردد.در محیط های اداری؛ سمت آدم ها به ایشان حق تاخیر مجاز می دهد و در حالی که، مثلا، آبدارچی باید قبل از همه وارد شود، بالاترین مقام اداری می تواند کلا نیاید!در مطب؛ حق تاخیر بیمار با پزشک قابل قیاس نیست و در حالی که بیمار باید راس ساعت مقرر در مطب حاضر باشد، زمان در نظر گرفته برای ویزیت او تقریبی است و ممکن است دو سه ساعتی آنور شود( اینور که محال است شود!)در فرودگاه؛ هواپیما می تواند مسافرین تاخیر کرده را جا بگذارد، اما مسافری که به علت تاخیر قابل توجه هواپیما، به موقع سر کار خود حاضر نشده و گاه دارای خسارت های مادی و معنوی غیر قابل جبران یا به سختی قابل جبران می گردد، دستی بند شده به جایی نخواهد داشت!در جلسات رسمی و میهمانی های خانوادگی، افراد بر اساس پرستیژ و دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 11:29

در حالی که مسئولین و دولتمردان مدام از پیشرفت های چشمگیر صورت گرفته در کشور، در طی چهل و اندی سال، سخن می گویند، بسیاری از مردم دارای مشکلات فراوان در این باره " این حرف ها برای ما نان و آب نمی شود" گفته و حکایت مورچه ای که او را آب می برد در خاطره ها زنده می گردانند!هنگامی که مورچه فریاد وامصیبتا سر داده و " بشتابید که دنیا را آب می برد!" می گفت، گروهی گرد او جمع شده و خواستند حالی وی نمایند که آب را با دنیا کاری نیست و فقط توان اینکه مور کوچکی چون او را جابجا کند را دارا می باشد.مورچه با شنیدن این سخن غیر منطقی برآشفته و فیلسوفانه پاسخ داد: "چه فرق می کند. مرا که آب ببرد، انگار دنیا را آب برده است!"به این ترتیب است که فرد دارای فرزند بیکار، از شنیدن اینکه بچه های مردمان دیگر دارای شغل آبرومند و درست و حسابی هستند خوشحال نشده و از تبعیض صورت گرفته دستخوش ناراحتی دو چندان خواهد شد.داستان "دخترک کبریت فروش" را لابد خوانده و یا شنیده اید!دخترک، با افروختن هر کبریت و در روشنایی آن بخش هایی از رویاها و ارزوهای خویشتن را در عالم واقعیت می دید و تنها مشکل کوچک او! این بود که این رویدادهای شیرین دوست داشتنی برای دیگر مردمان اتفاق می افتاد!با این حساب؛ رویکرد مسئولین و دولتمردان فعلی کشور ما این است که با روشن کردن چراغ ها، به مردمان فقیر و دردمند حالی نمایند که دیگران مثل آن ها نیستند و از نعمات و مواهب بسیار تامین شده توسط " قوای سه گانه" کاملا بهره مند هستند.قطعا، نه تنها اطلاعات اینگونه، به شرط واقعیت داشتن، تکسین دهنده و تخفیف دهنده آلام و دردهای مردم نیست، بلکه، به یک گونه ای، حکم نمکی که بر زخم پاشیده می شود را دارد.خوشبختانه؛ در سرزمین های پیشرفته و دارای دموکراسی از این خب دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 11:29

"زباله دزد" در ابتدا نام بی مسمایی بود؛ زیرا زباله دزدها تنها خوب های زباله ها( که اصلا نمی توان به آن ها زباله گفت) را مال خود کرده و بدها( که آن ها هم زباله نیستند) را برای شهرداری باقی می گذاشتند.شهرداری ها مخالفتی با این کار نداشتند و به دلیل بالا بودن قیمت اماکن دفن و سخت، پیدا کردن زمین های زیاد مناسب، از هر اقدامی که موجبات غیب شدن زباله های تولیدی مردم می شد استقبال شایان توجهی به عمل می آوردند.با این حال؛ سنگینی نگاه های مردمی که زباله های خود را راس ساعت مقرر در زباله دان می انداختند و اینکه هنوز در کشور ما از "زباله دزدی" جرم زدایی نشده بود سبب توافق ناگفته و نانوشته سارقین زباله و مسئولین و متولیان شد و موجب گردید کار جداسازی زباله های خوب و بد، در عوض مقابل مخازن، در جاهایی که در دیدرس و تیررس نیستند صورت گیرد.شهرداری از این امر استقبال کرده؛ اما از آنجا که هیچ زباله ای غیب نمی شود، معلوم نیست گند زباله هایی که اینطور جمع می شوند و معلوم نیست چطور دفع می گردند چطور و کجا خود را نشان دهد؛ به ویژه اینکه مسئولین حتی در باره زلزله، که از زباله هراس انگیزتر است، می گویند که از آمدنش با خبر هستند و فقط نمی دانند کی و با چه میزان خرابی به بار خواهد نشست! + نوشته شده در چهارشنبه سوم اسفند ۱۴۰۱ ساعت 18:15 توسط محمد ماکویی  |  دلنبشته های تابناک...
ما را در سایت دلنبشته های تابناک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6delnebeshtever15 بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 11:29